من مامان شدم

28 هفته و٥ روز

سلام خدا رو شكر ، بالاخره به سه ماهه سوم رسيدم. خيلي سخت بود و نمي خوام با ياداوري دو ماه گذشته ناراحتت كنم دختر قشنگم. بعد از تجربه تلخ امينوسنتز و حرفهاي اون دكتر دلسنگ وبعدش بي خونه بودن براي يك ماه و مهمون خونه مادرشوهر بودن كه چقدر خوش گذشت (!!!!!!!!!!!) . هر شب با گريه خوابم مي برد. بعدم بازسازي خونه و اسبااااب كشي و دردسرهاي همجواري با خانواده همسررررررر و خلاصهههه عيد ديدني هاي بي پايااااااان. بالاخره رسيديم به امروز . من بعد از دو ماه يه خواب راحت كردم. الان فقط درداي بارداري اذيتم مي كنه . انگار درد تمومي نداره، عيب نداره مادر من خدا رو شكر مي كنم كه تو سالمي . ازين به بعد بيشتر مي نويسم
17 فروردين 1393
1